در صورتی که عکس ها باز نمیشوند باید بالای ایمیل گزینه Show Image یا Display images below را بزنید
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
برای مشاهده کامل ایمیل باید در انتهای ایمیل روی گزینه Show Full Message کلیک کنید
اصولا گذر زمان و درگیری با مسائل روزمره ، خواه ناخواه باعث فراموشیِ خاطره ها و مسائلی که در گذشته با آنها روبرو بودیم میشود . فراموشی میتونه نعمت بزرگی به حساب بیاد ، خاطرات بد گذشته در ذهن ما جایی نخواهند داشت ، اما جدا از خاطرات بد ، مسائل و موارد دوست داشتنی هم به همراه آنها بدست فراموشی سپرده خواهد شد .
ما در این ایمیل به سراغ خاطرات شیرین و بعضا تلخ گذشته که در زندگی داشتیم میپردازیم ، مواردی که به آن نوستالژی گفته میشود .
نوستالژی Nostalgia (به پارسی: یادمانه) را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا، اشخاص و موقعیتهای گذشته، تعریف کرد.
برای سفر به گذشته آماده اید ؟
اسم بازیش فکر بکر بود
با اینکه راهنمای بازی هم داشت ولی آخرشم نفهمیدیم چی بود بازیش !
جامدادی
فقط یه هفته درست ازش استفاده میکردیم !
زبل خان
از توی شلوارش همه چی در میاورد
گاهی اوقات یه خونه هم از توش در میاورد !
سلمونی های اون زمان از اینا استفاده میکردن
وقتی آرایشگر دست به کار میشد
موها رو میکند که اشکمون رو در میاورد
صدامونم در نمی اومد !
سگا !
از محصولات بچه های اون زمان با کاغذ
فشارش میدادیم میپرید جلو ذوق مرگ میشدیم !
قصه های مجید
مامان بزرگ هم چند وقت پیش فوت کرد
خدا رحمتش کنه
گاهی وقتا هم بچه ها درصد مارمولکِ خونِشون بالا میرفت
به این صورت تخلیه میکردن !
اسمارتیس
فقط هم این مدلشو دوس داشتیم !
توپ شیطونک !
جولز و جولی
(دوقلوهای افسانه ای)
روزنامه دیواری
تیتراژ برنامه کودک
کاراگاه کجت
یکی از خنگ ترین شخصیت ها بود
و بیشتر کارها رو اون دختره با سگش انجام میدادن !
کفتر بازی !
بازی علاالدین
برنامه NC تحت سیستم عامل داس !
نه مارکی نه نشان استانداردی نه بسته بندی جذابی
غیر بهداشتی هم بود یکم ! اما خیلی خوشمزه بود
نوشابه کانادا به همراه یه کیک !
برنامه جذای سیب خنده !
لحظه شماری میکردیم شروع بشه
این اول تیتراژ برنامه بود !
خانواده آقای هاشمی !
ویدئو !
بازی محبوب سگا ، شورش در شهر !
جلد کتاب اول دبستان
منکه از اینا نداشتم
هرکی هم داشت به هیچکی نمیداد !
اگه سر کلاس بچه خوبی بودی یه کارت آفرین میدادن
اگه خیلی خوب بودی صد آفرین میدادن !
من یه هزار و سیصد آفرین گرفتم !
آدامس خرسی ، الانم هست
هنوزم میخرم ۱۰۰ تومنه !
نهار آبگوشت و ماست چکیده !
نون سنگک تازه کنجدی
به همراه سبزی تازه ، می ارزه به صد تا پیتزا پپرونی و این دیر فودا !
کارت بازی هم که مثل غذا خوردن بخش جدا نشدنی بچه های اون زمان بود
من ۱۵۰۰ تا داشتم ، همه رو هدیه کردم به این و اون !
چقد آدم خیّری بودم !
آقا از این خط کش ها میخریدیم
۲ روز سالم بود !
میذاشتیم تو کیف ، بعدش میدیدیم به پنج قسمت نا مساوی تقسیم شده !
دوغ آبعلی !!
رو دستش نبود ، دیگه هم نمیاد
اگر پیدا کردین با همون خوشمزگی سابق من دونه ای ۵۰ هزار میخرم !
بخشی از تمرین های اون زمان
مهر های آفرین که پای نمره های ما میخورد
اعتبار داشت میشد بری باهاش وام بگیری !
ینی بلا استثنا در خودکارا همه اینجوری میشدن
نمیدونم ، فک کنم تمرکز رو بیشتر میکرد !
نوار کاست و نوار بازی میکرو !
جذابیت منچ چهار نفره اون زمان رو ، فیفا ۲۰۱۳ و کالاف دیوتی الان نداره والا !
۱۰ از این جوجه ماشینیا میخریدیم
چارتاش الکی میمرد
۲ تا رو گربه میخورد
۲ تاش مریض میشد میمیرد
اون یدونه هم از تنهایی دق مرگ میشد
توپ چسبونکی !
خیلی مسخره بود !
یکی از برنامه کودک هایی که خیلی دوس داشتیم
اسمشم یادم نیست !
بچه مثبتا از این لیوانا داشتن !
جم میشد دوباره باز میشد ، ولی فرتی هم خراب میشد !
جلد دفتر مشق ما اینجوری بود
به همین بیریختی !
به همین خشنی !
تازه خودمون باید خط کشی میکردیم
حالا میفهمم چرا علاقه ای به مشق نوشتن نداشتم !
دون دون !
یادش بخیر
یه عروسکی بود به نام مجید
دستاش ۳ کیلومتر بود !
خنگ بود
همه کلمه ها رو هم چپه میگفت
الان که فکر میکنم میبینم ما چه بیکارایی بودیم
میشستیم با این اسباب بازی های مسخره بازی میکردیم !
بستنی توپی !
درش کله زی زی گولو بود
بستیش هم خیلی خوشمزه بود !
اگه خیلی بابا مامان خاطرمون رو میخواست و یکی یدونه بودیم
از اینا میخریدن برامون !
کارتون خوبی بود
نمیدونم خاله ریزه بود اسمش !؟
یادم نیست
این آقاهه خیلی ذهن ما رو مشغول کرد به خودش
همین الانم برنامه اجرا میکنه ، نمیدونم لاله یا ادای لال بودن رو در میاره !
از معمای حل نشدنی انیشتین برای ما حل نشدنی تر بود !
یکی از بیخود ترین پاک کن های اون زمان بود
قرار بود طرف قرمز مداد پاک کنه
طرف آبی خودکار ! (عمرا اگر پاک میکرد)
اقا گند میزد به تمام دفتر مشق ما !
یکی از آلات موسیقی بود
که فقط یه صدا میداد !
باید میبردیش نزدیک دهنت اون قسمت نازکش رو با دست ضربه میزدی
اونوقت دهنت رو به شکل انواع و اقسام اشکال هندسی در می آوردی
تا صداش تغییر کنه !
کلا یه آهنگ از این معروف شد اونم این بود !
"لیو لیو لالا لیو "! البته به همین سادگی نبود ، یه سمفونی پشتش خوابیده !
عه ! پلاستیک حبابی
اگه یه وقت یه وسیله الکترونیکی یا شکستی میخریدن
این پلاستیکای محافظش خوراک ما بود
یه دونشو که میترکوندیم انگار قنلج شکوندیم ، راحت میشدیم کلا !
و باز هم یکی از مسخره ترین اسباب بازی ها
مواد لازم : ۲ نفر بچه بیکار !
۳-۴ متر فضای باز !
هرکسی ۲ تا دسته هاشو میگرفت به نوبت دستاشونو باز میکردن
تا این توپ بیضی شکله بره سمت اونیکی
نمیدونم چه چیز جذاب و مفیدی داشت !
هاپوکومار !
یک شخصیت خیلی وحشتناک و دوست داشتنی !
توپ دولایه اصل !
۲ تا توپ نو میخریدیم یکیش رو با چاقو پاره میکردیم
و توپ سالم رو با مشقت زیاد وارد لایه میکردیم
بعد یارکشی میکردیم گل کوچیک میزدیم
کارخانه سازنده این توپا هم هر هر و کر کر بهمون میخندید !
اگه دو میلیمتر ضخامت این توپا رو بیشتر میکرد میمرد !؟
از کی بپرسم !؟
یه مسابقه اطلاعات عمومی بود
بعضی وقتا دو نفر با هم لج میکردن تا یکیشون نتونه جواب بده حذف بشه !
از این عروسکا فرو میکردیم ته مداد
درصد پروفسوری مون میرف بالاتر!
لیزر !
کاربردش یه چیز دیگه بود
ولی برای آزار و اذیت بیشتر استفاده میکردیم !
از این الاسکا دوقلو ها میخریدیم
یه قلش رو خودمون میخوردیم
اونیکی قلش هم بازم خودمون میخوردیم !
مداد شمعی !
بازم یکی از مسخره ترین ابزار های کودکی !
عکس یادگاری منتخب تیم گل کوچیک
اونی که توپ جلوش هست اگر دستش رو توپ نبود
اون عکس ، عکس نمیشد اصلا !
میتیکومان !
آخرش هم حکایت اون دستمال قدرت داداش کایکو رو نفهمیدیم !
هیچ وقت هم پیش خودش نبود !
برنامه محبوب دیدنی ها
تیر کمون دست ساز ، ابزار آلات آزار و اذیت !
شادی بعد از گل حمید استیلی
بعد از گل زدن به آمریکا !
اون لحظه همه از خوشحالی رو هوا بودیم !
گل پر ، در نهایت خز بودن
خیلی طرفدار داشت !
مخمل !
خیلی مارموز و حیله گر بود !
فوتبالیستها !
شما الان صحنه شوت زدنش رو دارید میبینید
اون زمان الان شون میکرد ، یه هفته بعد میرسید به مقصد !
سریال اوشین !
که الان یه سری افشاگری هایی در موردش میشه !
امیدوارم حقیقت نداشته باشه
ایکیوسان
مغز متفکر بود مثلا
وفتی فکر میکرد تق تق صدا میداد !
وروجک !
جاسوئیچی !
دکمه هاشو فشار میدادی آهنگ پخش میکرد
در دسترس ترین سلاح سرد زمان ما بود
داخل کلاس کاربرد زیادی داشت
یکی از روش های آزار و اذیت ما در اون زمان
این بود که یه سوزن لای انگشتمون جاساز میکردیم
سعی میکردیم در نهایت ادب با دیگران دست بدیم !
بابا لنگ دراز !
بچه های کوه های آلپ !
واتو واتو !
No comments:
Post a Comment